محله آخونی .... آخینی
محله پدری و ریشه های زندگی ام 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب

 

 

 دسته گلی برای ما

مرد مقابل گلفروشی ایستاد . او می خواست برای مادر مرحومش که در

شهر دیگری به خاک سپرده شده بود ، دسته گلی سفارش بدهد تا ببرند و

روی قبرش بگذارند . 

بعد از سفارش از مغازه خارج شد که برود ، دخترکی را کنار درب مغازه دید که 

نشسته بود و داشت گریه می کرد .

کنار دخترک رفت و با از او پرسید : " دخترم چرا گریه می کنی " ؟ دخترک گفت : 

" می خواستم برای قبر مادرم شاخه گلی بخرم ولی پولم کم است " .

مرد با مهربانی دستی بر سر دخترک کشید و اورا با خود به داخل مغازه برد . 

دسته گلی قشنگ برای او خرید و سپس گفت :

" دخترم می خواهی با ماشینم ترا به مزار مادرت برسانم  " ؟ 

دخترک با خوشحالی گفت : " نه ممنونم آقا ، می خواهم با پای خودم این 

دسته گل را به مادرم برسانم . اینجوری خیلی بهتر است " . 

مرد دیگر نمی توانست حرفی بزند . بغض غریبی راه گلویش را بسته بود .

قطره اشکی از چشم مرد فرو افتاد . به داخل مغازه برگشت و به فروشنده گفت :  

" لطفا آن دسته گل سفارشی ام را به خودم بدهید . خودم می برم " .

مرد با رانندگی حدود دویست کیلومتر ، دسته گل را با دست خودش روی مزار

مادرش گذاشت .

در دلش احساس آرامش عجیبی را حس کرد و لبخند رضایتی روی لبانش نشست .

مثلی معروف می گوید : دسته گلی را که بعد از مرگم برایم می آوری

شاخه ای از آن را - امروز که زنده ام - با دست خودت برایم بیاور .




موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ 30 / 2 / 1394برچسب:مادر, ] [ 13:28 ] [ غ . آ ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

محله یادگارهای پدری ام ، آخونی .
آرشيو مطالب
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3429
بازدید دیروز : 85
بازدید هفته : 3514
بازدید ماه : 5995
بازدید کل : 604519
تعداد مطالب : 1637
تعداد نظرات : 496
تعداد آنلاین : 1

تاریخ روز




در اين وب سایت
در كل اينترنت